واژهشناسی ژئومورفولوژی
ژئومورفولوژی از سه واژهٔ یونانی /ژِئو/[پ ۱] به معنایزمین، /مُرفِه/[پ ۲] به معنای شکل (ریخت) و /لُگُس/[پ ۳]به معنای شناخت تشکیل شدهاست.[۴]
در زبان فارسی برابرهای گوناگونی برای بیان یا توصیف اصطلاح ژئومورفولوژی بهکار بردهاند که از آنجمله میتوان به زمینریختشناسی، پیکرشناسی زمین، شناخت ناهمواریهای زمین، شناسایی عوارض زمین،زمینشکلشناسی و زمینشناسی سطحی اشاره نمود. با این وجود بیشتر متخصصان و محققان این رشته و سایر رشتههای مرتبط در کشور ترجیح میدهند اصطلاح ژئومورفولوژی را بهکار ببرند.[۵]
دید کلیویرایش
عمر پوستهٔ کفدریا. قرمز نشاندهندهٔ جوانتر است.
بهطور کلی ژئومورفولوژی دانش شناسایی اشکال ناهمواریهای زمین است و به مطالعهٔ علمی ویژگیهای هندسی سطح زمین میپردازد. اگرچه ویژگیهای هندسی سطح زمین عموماً به آن دسته از شکلهای سطح زمین محدود میشود که در سطح دریا یا در بالاتر از سطح دریا توسعه یافتهاند، اما ژئومورفولوژی همه ویژگیها یا جنبههای سطحی مشترک بین قشر جامد زمین یا سنگکره،آبکره و هواکره را در بر میگیرد. به این ترتیب در ژئومورفولوژی نهتنها شکلهای سطحی قارهها و مناطق حاشیه آنها، بلکه ناهمواریها و شکافهای کف دریاها و اقیانوسها نیز بررسی میشود. به علاوه مشاهده سطحماه و مریخ و دیگر سیارهها – از نزدیک و با استفاده از ماهوارهها – سبب شد که ژئومورفولوژی به بررسی جنبههای خارج از سطح زمین نیز بپردازد و بر گستره مطالعاتی خود بیفزاید.[۶]
دانش ژئومورفولوژی جدید بیشتر مبتنی بر مقایسه سامانمند اشکال ناهمواریها و نهشتههایی است که موجب تعیین سن آنها میگردد و همچنین تعیین اشکال اولیه و اصلی ناهمواریها و بالاخره شناسایی فرایندها و محیط ریختاقلیمی[پ ۴] که ناهمواریها را بوجود آوردهاند، مورد توجه است؛ و نیز، ژئومورفولوژی از مطالعات آماری برای بررسی اشکال ناهمواریها بهره میگیرد و تلاش دارد در تحول ناهمواریهای زمین، علیرغم پیچیده بودن مسئله دینامیک طبیعت، سهم فرایندهای گوناگون ناشی از آب و هوا و پوشش گیاهی و ماهیت سنگها و ساخت زمین و تغییر شکلهایزمینساختی و میراث مراحل اولیه تکامل را از نظر دور ندارد.[۷]
پیشینهویرایش
ژئومورفولوژی دانشی نسبتاً جدید است که ابتدا به وسیلهٔ ویلیام موریس دیویس (۱۸۵۰–۱۹۳۴) جغرافیدان آمریکاییشکل گرفت و با تحقیقات ارزشمند دانشمندانی نظیر والتر پنک، لستر کینگ، والتر لانگبین، لونا لئوپولد و ریچارد چورلی (پایهگذار تئوری سیستمی در ژئومورفولوژی) به قوانین و اصول علمی خود رسید.[۸]
ژئومورفولوژی کهنویرایش
گرچه ژئومورفولوژی بهعنوان نام یک دانش، واژهای نسبتاً جدید است، ولی موضوع آن تاریخچهای کهن دارد. این دانش از دیرباز به وسیله جغرافیدانان یونانی – بیآنکه عنوان مشخصی داشته باشد – شناخته شده بود.فیلسوفان یونان و روم قدیم در نوشتههای خود نحوه شکلگیری رشتهکوهها و دیگر مناظر سطحی کره زمین را مورد توجه قرار داده و نظریاتی را ارائه نمودهاند. ارسطو،هرادتوس، سنکا، استرابو، زنوفن و بسیاری افراد دیگر از ۶ قرن پیش از میلاد تا یک قرن پس از آن دربارهٔ موضوعاتی نظیر منشأ دره رودخانهها و دلتاها و نوسان سطح دریاها بحث کردهاند. حدود هزار سال بعد ابن سینا دانشمند ایرانی (۹۸۰ تا ۱۰۳۷ میلادی) به نقل از ارسطو نظریهفرسایش تفریقی و ایجاد برخی از کوهستانها را بر این اساس مطرح نمودهاست.[۹]
از آغاز رنسانس و در طول آن بسیاری از دانشمندان تاریخ زمین را مورد بررسی قرار دادهاند. لئوناردو دا وینچی(۱۵۱۹–۱۴۵۲) بر مبنای وجود سنگوارهها و صدفهای دریایی در کوهستانها معتقد به تغییرات سطوح خشکی و دریاها بودهاست. او همچنین حفر درهها بهوسیله رودها و انتقال رسوبات ناشی از آن را به دیگر مناطق تشخیص داده بود. همزمان با لئوناردو دا وینچی، برنارد پالیسی دانشمند فرانسوی (۱۵۸۹–۱۵۱۰) در رابطه با مسائل ژئومورفولوژی و اشکال ناهمواریها افکار مدرنی بیان میکند. مفاهیم ژئومورفولوژی مطرح شده توسط لئوناردو دا وینچی و برنارد پالیسی بهمراتب غنیتر از مفاهیم بیشتر دانشمندانی است که سه قرن پس از ایشان اظهار گردیده است. اما این افکار تا قرن ۱۸ و حتی قرن ۱۹ ناشناخته ماند و در نتیجه از نفوذ زیادی برخوردار نشد.[۱۰]
ژئومورفولوژی نوین اولیهویرایش
در قرنهای ۱۸ و ۱۹ با شتابگرفتن نابودی اندیشههایکاتاستروفیستی، نظریات متعددی دربارهٔ تاریخ زمین و نحوه شکلگیری آن و همچنین مطالعات زیادی مربوط به ناهمواریها و مفهوم فرسایش ارائه گردید. در این میان، مفهوم فرسایش که ارتباط مستقیمتری با اندیشه ژئومورفولوژی داشت و در عهد قدیم و قرون وسطی نیز توجه بیشتر دانشمندان را جلب نموده بود، در دورههای جدیدتر مورد حمایت قرار گرفت و در زمینه مشخصی توسعه یافت.[۱۱]
پژوهشهای علمی ژئومورفولوژی از اواخر سده ۱۸ آغاز گردید و در قرن نوزدهم بیش از پیش مورد توجه اغلبزمینشناسان قرار گرفت و در اثر مطالعات گوناگون در کشورهای جهان، دربارهٔ پدیدههای ژئومورفولوژی اطلاعات بسیاری فراهم میآید. به عنوان نمونه هورس بندیکت دو سوسور دانشمند اهل ژنو ضمن بررسی یخچالها و اشکال نهشتههای یخچالی دریافته بود که گسترش یخچالها در گذشته بسیار بیشتر از عصر حاضر بودهاست. در نیمه اول قرن نوزدهم مطالعات دو سوسور به وسیله دانشمندسوییسی دیگری به نام لویی آگاسیز دنبال شد. وی مطالعات خود را دربارهٔ یخچالها و رسوبات ناشی از آن دنبال نمود و دامنه گسترش یخچالها و نقش آنها در تغییر شکل ناهمواریها را تأیید کرد.[۱۲]
در آلمان، ژئومورفولوژی از جریان فکری طبیعتگراها حاصل شد. در این زمینه میتوان از الکساندر فون همبولت(بنیادگذار جغرافیای نوین) یاد کرد که جهت مطالعه پدیدههای طبیعی، روش مشاهده را انتخاب کرد. همبولت در اوایل قرن نوزدهم در آمریکای لاتین به مطالعه مجموعه حیوانات، گیاهان و بهویژه ناهمواریها پرداخت و اشکال مربوط به ژئومورفولوژی را همراه با سایر مطالب در یادداشتهای خود بهخوبی ذکر کرد.[۱۳]
در سال ۱۸۵۸، برای نخستین بار عبارت ژئومورفولوژی بهوسیله کارل فردریش نومن بیان میشود و آلبرت پنک در اواخر قرن نوزدهم آن را رواج میدهد.[۱۴]
در فرانسه کسانی چون گستون دو لا نوئه (۱۹۰۲–۱۸۳۶) وامانوئل دو مارژری (۱۹۵۳–۱۸۶۲) که اولی توپوگراف و دیگری زمینشناس بود، اشکال کلاسیک ناهمواری ژورایی را با توجه به ساختهای چینخورده آن بررسی کرده و در سال ۱۸۸۸ کتابی بهنام مقدمهای بر ژئومورفولوژی تألیف نمودند و بدین ترتیب این دانش بهعنوان یکی از علوم مهندسی معرفی شد[۱۵] و یکی از شاخههای نظاممند علوم زمین میگردد. در همان زمان در آلمان، فردیناند فون ریشتهوفن پایه دانش ژئومورفولوژی را در این کشور پیریزی کردهاست و نوشتههای او که بیشتر بر اساس تجربههای شخصی بودهاست، شکلیابیهای مختلف ناهمواریهای زمین را که ناشی از اثر انواع مهم آبوهوااست نشان میدهد. ریشتهوفن توانست برای اولین بار در مورد اثرات انواع آبوهوا بر اشکال ناهمواریها اظهار نظر کرده و اساس ژئومورفولوژی اقلیمی را پیریزی کند.[۱۶]
علاوه بر جغرافیدانان، زمینشناسان نیز به نوبه خود در جهت تعیین تاریخ زمینشناسی، تحول ناهمواریها را مورد توجه قرار دادهاند. چنانچه در اواسط قرن ۱۹ زمینشناسانانگلیسی نخستین کسانی بودند که مفهوم پیدایشدشتگون را بیان کردند.[۱۷]
در روسیه پدیدههای بیرونی زمین در قرن نوزدهم مورد توجه دانشمندانی چون پتر کروپوتکین و واسیلی داکوچایف (پدر دانش خاکشناسی) قرار گرفت. طی سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰، مطالعه نهشتههای یخچالی و کوهستانی دوران چهارم در سیبری شرقی و طبقهبندی آنها بر حسب پیدایش، توسط پتر کروپوتکین انجام شد.[۱۸] همچنین داکوچایف برای اولین بار تخریب استپهارا به عنوان یکی از اشکال فرسایش خاک بررسی کرد و در مطالعه خاکهای روی پادگانههای رود ولگا در سال ۱۸۹۱ متوجه نقش ناهمواریها شد و ارتباط بین ایندو را روشن ساخت. وی نشان داد که اغلب خاکها مانند چرنوزیوممیتواند در تعیین سن شکلبندی یا شکلیابی ناهمواریها بهکار رود. بدین ترتیب در روسیه هنگامی که در غرب مفاهیم ژئومورفولوژی دیویسی توسعه مییافت، اساس ژئومورفولوژی تازهای ریخته میشد که در آن رابطهها با سایر علوم طبیعی و علوم زمین بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.[۱۹]
در نیمه دوم قرن نوزدهم، ژئومورفولوژی با تئوری چرخه فرسایش ویلیام موریس دیویس (۱۹۳۴–۱۸۵۰) در ایالات متحده آمریکا به مرحله جدیدی پانهاد. وی با تنظیم و سیستماتیک کردن ایدههای مربوط به تحول ناهمواریها که تا زمان وی بیشتر توسط زمینشناسان مطرح شده بود، تئوری خود را در قالب دوره جغرافیایی یا دوره فرسایشیو فرسایش نرمال مطرح کرد. دیویس دانش اشکال ناهمواریهای زمین را، که در سال ۱۸۵۸ توسط کارل فردریش نومن ژئومورفولوژی نامیده شد و سپس در سال ۱۸۹۴ توسط آلبرت پنک شهرت پیدا کرد و تا آن زمان یکی از شاخههای فرعی زمینشناسی محسوب میشد، به شکل دانشی تخصصی و با هدف و فرهنگ ویژه خود مطرح کرد و به این دانش نظام عقیدتی انسجامیافتهای بخشید و اصالت آن را تثبیت نمود. از این دیدگاه دیویس را میتوان بنیادگذار ژئومورفولوژی بهعنوان دانشی تخصصی دانست.[۲۰] با ارائه نظریه چرخه فرسایش، ژئومورفولوژی وارد مرحله جدیدی از نگرش فیزیوگرافی میشود و ویلیام موریس دیویس شخصیت علمی جهانی پیدا میکند و مکتب وی در انگلستان و فرانسه توسعه مییابد و ایدهها و نظریههای وی در بسیاری از نشریات علمی منتشر و بررسی میشود. نظریه چرخه فرسایش دیویس به عنوان یک نظریه انقلابی و برجسته به نوینسازی جغرافیای طبیعی و ایجاد رشته ژئومورفولوژی انجامید و دیویس را در صف مقدم مطالعات و پژوهشهای اشکال ناهمواریهای زمین قرار داد.[۲۱]
در فرانسه، امانوئل دومارتن یکی از طرفداران میانهرو نظریه دیویس در سال ۱۹۱۰ مقالهای دربارهٔ اثر آبوهوا بر روی اشکال ناهمواریهای زمین منتشر ساخته و قبل ازجنگ جهانی دوم تفکر جغرافیای ناحیهای را تکوین میکند. همچنین هنری بولیگ ژئومورفولوژیست فرانسوی نیز یکی از طرفداران جدی دیویس بود ولی در آلمان تئوری دیویس طرفدار زیادی پیدا نکرد.[۲۲]
موضوعات مرتبط: علوم زمین




















